مشاهده
5457 +

همیشه این شک بوده که بین آموزش و خلاقیت کدام الویت و اهمیت بیشتری دارد. در حالیکه آموزش دادن یک معلم به کودک کمک میکنه تا سریعتر به جواب یک مسئله خاص برسند ولی دیگه در آموزش مستقیم فرصت کاوش برای کسب اطلاعات جدید و سعی کردن برای پیدا کردن راه‌حل‌های غیر منتظره از کودک گرفته می‌شود.

چرا نباید آموزش پیش دبستانی ها مشابه با مدرسه باشند.

تحقیقات جدید نشان داده که آموزش بیشتر به کودکان در سنین پایین تر ممکن است اثر معکوسی داشته باشد.

عصر کنونی عصر آموزش و پرورش است. این روزها والدین دلواپس از سنین خیلی کم در حال آموزش کودکان خود هستند، تا جایی که برای جنین در رحم نیز کتاب می‌خوانند. بعضی والدین به معلم ها فشار می‌آوررند تا آموزش کودکستان‌ و مهدکودک‌ را هر چه بیشتر شبیه به مدارس بکنند. حتی نهادهای آموزشی نیز صریحا خواستار آموزش مستقیم‌تر در مهدکودک ها هستند.

البته، تردیدهایی هم از سوی والدین، هم از سوی برخی مربیان پیش دبستانی و حتی برخی قانون‌گذاران در این رابطه وجود دارد. همیشه این سوال هست که مگر نباید اجازه کاوش، پرس و جو، بازی و کشف به کودکان خردسال داده شود؟ شاید آموزش مستقیم برای یادگیری برخی واقعیت‌ها و مهارت‌ها به کودکان کمک نماید، اما در رابطه با خلاقیت و کنجکاوی چه؟- این توانایی‌ها در دراز مدت حتی مهم‌تر نیز هستند. بر اساس مطالعات صورت گرفته این طبیعی هست که این شک وجود اشته باشد که بین آموزش و خلاقیت کدام الویت و اهمیت بیشتری دارد. در حالیکه آموزش دادن یک معلم به کودک کمک میکنه تا سریعتر به جواب یک مسئله خاص برسند ولی دیگه در آموزش مستقیم فرصت کاوش برای کسب اطلاعات جدید و سعی کردن برای پیدا کردن راه‌حل‌های غیر منتظره از کودک گرفته می‌شود.

در رابطه با چگونگی تاثیر آموزش بر روی یادگیری چه می‌دانیم؟

متاسفانه در ارتباط با جواب این سوال به اندازه کافی آگاهی وجود ندارد، زیرا مطالعه این امر بسیار مشکل هست. شما ممکن است چند مدرسه مختلف را با هم مقایسه نمایید.اما مقایسه دانش آموزان و معلمین مدرسه‌ای که سیستم آموزش بر اساس تشویق به کاوش و تحقیق هست با دانش آموزان و معلمین  مدرسه‌ی دیگر بر اساس متد آموزش مستقیم بسیار متفاوت هست. تقریبا تمامی برنامه‌های آموزشی جدید با معلمین مشتاق، بدون توجه به محتوی آموزشی موفقیت آمیز خواهد بود. از این رو می‌توان گفت که مقایسه سخت هست. علاوه بر این، شما چطور می‌خواهید اندازه گیری برای ارزیابی میزان یادگیری داشته باشید؟ تقریبا دانش آموزانی که بر اساس آموزش مستیقم یادگیری دارند در آزمون‌های استاندارد و امتحانات نتایج بهتری بدست می‌آورند و ارگانهای آموزشی از این نتیجه برای ارزیابی عملکرد مدارس بهره می‌برند و همین باعث می‌شود که ارزیابی مدارس بر اساس سبک آموزشی کودک محور بر پایه آموزش و یادگیری با تحقیق و کاوش به دلیل عدم امکان سنجش، سخت‌تر شود.

سبک آموزش جدید بر اساس یادگیری بر پایه تجربه و مشاهدات هست.در هیمن راستا تحقیق  توسط پروفسور لاورا شولز، استاد دانشگاه ماساچوست صورت گرفت به این صورت که یکسری سوالات مشابه به یک گروه کودکان 4 ساله‌ داده شد. تعدادی از آنها بصورت مستقیم آموزش دیدند و یک تعدادی هم اجازه دادند بصورت تجربی به جواب سوال برسند. به نظر شما  این بچه‌ها در حین پیدا کردن جواب سوال چیزهای جدیدی هم یاد می‌گیرند یا راه حل‌های متفاوتی پیدا می‌کنند؟ این دو مطالعه جدید در علوم شناختی، اولین مطالعاتی هستند که به صورت سیستماتیکی صحت این امر را نشان می‌دهند.

در مطالعه اول، یک اسباب بازی که شامل چهار لوله هست در اختیار کودکان 4 ساله‌ قرار داده و خواسته شد، طرز کار این اسباب بازی را پیدا کنند. اسباب بازی به این شکل بود که هر لوله می‌توانست کار بسیار جالبی انجام دهد: اگر یکی از لوله‌ها را بکشیم جیغ می‌کشید، به همین ترتیب اگر به داخل یکی دیگر از لوله ها نگاه می‌کردیم درون آن آینه‌ای مخفی می‌دیدیم و همینطور دو لوله دیگر کارهای دیگه‌ انجام می‌داد. در این تحقیق اولین کودک گفت که “من طرز کار این اسباب بازی را پیدا کردم!”، در همان حال که اسباب بازی را می‌آورد، بطور تصادفی یکی از لوله‌ها را کشید و صدای جیغی بلند شد. سپس با حالت شگفت زده‌ و هیجانی گفت “آها! دیدید؟ بگذارید دوباره امتحان کنم! ”  سپس لوله را کشیده و دوباره صدای آن را درآورد. اما کودک دوم که شاهد اتفاق بود وقتی اسباب بازی را در دست گرفت مانند یک آموزگار رفتار کرد. او گفت، “من به شما نشان می‌دهم که اسباب بازی من چگونه کار می‌کند، این را ببینید!” او سپس به صورت عمد کاری کرد که لوله صدا بدهد. بعد هر دو کودک را تنها گذاشته تا با اسباب بازی بازی کنند.

هر دو لوله را کشیدند تا صدا درست کنند. اما سوال اینجاست که آیا آنها بقیه کارهایی که لوله‌ها انجام می‌دهد را پیدا می‌کنند؟ کودک اول مدت زمان بیشتری با اسباب بازی، بازی کرد و خصوصیات “مخفی” بیشتری از آن را نسبت به کودک دوم کشف کرد. به عبارت دیگر، آموزش مستقیم کنجکاوی کودک دوم را کمتر کرده و از این رو احتمال کشف اطلاعات جدید را کاهش داد.

آیا آموزش مستقیم باعث کاهش رسیدن به نتیجه گیری‌های جدید یا امتحان راه‌های جدید می‌شود؟ یا بعبارت دیگر آیا خلاقیت را کاهش می‌دهد؟ به منظور جواب دادن به این سوال، تحقیق دیگری بر روی یک گروه کودک 4 ساله انجام شد.یک اسباب بازی جدیدی به آنها داده شد. اما این بار به ترتیب توالی 3 کار بر روی اسباب بازی باید انجام می‌شد که بعضی از آنان باعث می‌شد اسباب بازی موسیقی پخش کند و بعضی دیگر موجب چنین  چیزی نمی‌شدند. برای مثال اول با ضربه به اسباب بازی سپس فشردن دکمه‌ای بالای آن و بعد کشیدن حلقه‌‌ی کناری اسباب بازی موزیک پخش می‌کرد. دفعه بعد ترتیب توالی دیگری از این سه عمل انجام می‌شد تا اسباب بازی موزیک پخش کند البته تمامی ترتیب‌هایی که انجام می‌شد، به پخش موسیقی منجر نمی‌شدند: بلکه تنها توالی‌هایی به پخش موسیقی منجر می‌شدند که دو عمل آخر توالی مشابه باشند. بعد از نشان دادن پنج توالی موفق و چهار توالی ناموفق، اسباب بازی به بچه‌ها داده شد و خواسته شد تا شروع کنند.

این نه توالی با تمامی بچه‌ها اجرا شد، اما در هنگام آموزش با یک گروه از بچه‌ها به گونه‌ای رفتار شد، که انگار هیچ اطلاعاتی از قابلیت‌های اسباب بازی ندارند. (گفته شد:” وای! به این اسباب بازی نگاه کنید، به نظر شما چطوری کار می‌کند؟ بیایید امتحانش کنیم!”). اما با گروه‌های دیگر مانند یک آموزگار رفتار شد. (“من به شما نشان می‌دهم که این اسباب بازی چگونه کار می‌کند”). وقتی آزمایش کننده‌ها خودشان را به بی‌خبری زدند، بسیاری از بچه‌ها هوشمندانه ترین راه را برای به صدا درآوردن موزیک یافتند (یعنی پخش کردن موزیک تنها با استفاده از دو عمل، چیزی که نشان داده نشده بود). اما هنگامی که مانند یک معلم رفتار شد، بچه ها بجای کاوش و کشف کردن راه‌های جدیدتر و هوشمندانه‌تر، دقیقا کارهای انجام شده را تقلید می‌کردند.

همانگونه که اغلب در تحقیق‌های علمی هم شاهد هستیم، دو تحقیق مختلف در دو گروه مختلف، با استفاده از تکنیک‌های متفاوت باعث ایجاد نتایج مشابه شگفت آوری شدند. این مطالعات پاسخگوی شبهات بسیاری از معلمین هست. آموزش مستقیم می‌تواند یادگیری بچه ها را محدود کند. یک راه بهینه برای یاد دادن چیز خاصی به بچه ها، آموزش است- برای مثال این لوله جیغ می‌کشد، یا اول اسباب بازی را فشرده، سپس بکشید تا موزیک بنوازد. اما این کار احتمال کشف راه‌ها و اطلاعات غیر منتظره و نتایج غیر منتظره در کودکان را کاهش می‌دهد.

چرا باید عملکرد کودکان به این صورت باشد؟ والدین اغلب فرض می‌کنند که بیشتر یادگیری کودک نتیجه آموزش می‌باشد و یادگیری بصورت کودک محور و خود به خودی بر اساس کشفیات غیر عادی است. اما در واقع، یادگیری بصورت تجربی بر پایه مشاهدات و کاوش بسیار بنیادی تر است. در واقع این شیوه از یادگیری به کودکان اجازه می‌دهد تا از آموزگاران یادگیری داشته باشند. در آزمایش اسباب بازی وقتی آزمایش کننده اشاره‌ای به ویژگیهای داخل لوله نکرد، یادگیرنده‌ها بطور ناخودآگاه فکر کردند که “او آموزگار هست و همه چیز را می‌داند و اگر چیز جالبی داخل لوله بود، او حتما آن را به ما نشان می‌داد”. این فرض‌ها منجر به محدود شدن فکر بکودکان می‌شود و آنها تنها اطلاعاتی که توسط آموزگار ارائه می‌شود را در نظر می‌گیرند و هیچ تلاشی برای بیشتر دانستن نمی‌کنند در صورتیکه در غیر این شیوه کودک به دنبال حیطه بسیار گسترده‌تری از اطلاعات و گزینه‌ها هست.ا

البته اینکه بدانیم چه چیزی را از یک معلم انتظار داریم، خیلی خوب هست و این باعث می‌شود که شما بسیار سریعتر از راههای دیگر به جواب درست برسید.توانایی‌های یادگیری بصورت خود به ‌خودی در کودکان خیلی مهم هست. این به معنی فراهم کردن محیطی غنی، پایدار و امن همراه با بزرگسالانی مهربان و حامی هست تا موقعیت‌های فراوان برای کاوش و بازی کردن کودک فراهم کنند به این صورت روحیه‌ کنجکاو و جستجو گر ذاتی کودک فعال شده و علاقه بیشتری برای یادگیری پیدا می‌کند.

کودکان خردسال و پیش دبستانی به مدرسه نیاز ندارند.شما تاثیر پرورش خلاقیت کودک را در سالهای بعد به خوبی خواهید دید.

0 دیدگاه کاربران + ارسال دیدگاه

ارسال دیدگاه

logo-enamad logo-samandehi